امیدلیس. [ اُ/اُم ْ می ] ( ص مرکب ) آنکه بآرزوی زندگی بهتر روز گذراند. ( از فرهنگ فارسی معین ). || آنکه بامید دریافت صله و جایزه بدر ارباب کرم رود ( شاعر، مداح ، درویش و غیره ). ( فرهنگ فارسی معین ) : گفت او را و دوصد امّیدلیس تو بمن بگذار و این بر من نویس.مولوی ( از فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ معین
( ~. ) (ص . ) کسی که خود را به چیزی امیدوار کند و به آن امید روز را بگذراند.
فرهنگ عمید
آن که بیهوده خود را به چیزی یا کسی امیدوار کند: گفت: او را و دوصد امیدلیس / تو به من بگذار این بر من نویس (مولوی: ۵۷۰ ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه بارزوی زندگی بهتر روز گذراند . ۲ - آنکه بامید دریافت صله و جایزه بدر ارباب کرم رود (شاعر مداح درویش و غیره ) : (گفت او را و دو صد امید لیس تو بمن بگذار و این بر من نویس . ) (مثنوی )
ویکی واژه
کسی که خود را به چیزی امیدوار کند و به آن امید روز را بگذراند.