البیان فى تفسیر القران

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] البیان فى تفسیر القرآن. البیان فی تفسیرالقرآن، کتابی مهم در تفسیر و علوم قرآنی اثر فقیه شیعی معاصر، آیت الله سید ابوالقاسم خویی (متوفی 1371 ش). این کتاب مشتمل است بر برخی مباحث علوم قرآنی از جمله اعجاز، تحریف، نسخ و نیز تفسیر سوره حمد.
به رغم خواسته و هدف مؤلف در ارائه تفسیرِ سوره های دیگر قرآن، البیان تنها مشتمل بر تفسیر سوره حمد است. این مجموعه در واقع حاصل درسهای آیت الله خویی در حوزه علمیه نجف است.
مؤلف در آغاز به اجمال از شیوه تفسیر خود سخن گفته سپس در فصل نخست با عنوان «فضل قرآن» جایگاه قرآن را در پرتو آیات آشکار ساخته و بر لزوم تدبر در آن تأکید کرده است. در فصل دوم در بحث از «اعجاز قرآن» به تبیین لغوی اعجاز، معنای اصطلاحی آن و فرق آن با سحر پرداخته است.
وی برترین معجزه را آن می داند که با برترین جریان روزگار هماوردی کند، از این رو با تبیین جایگاه بلاغت و فصاحت در روزگار جاهلی به اثبات برتری قرآن در اعصار مانندناپذیری آن در بیان و عرضة حقایق والا می پردازد. در بیان ابعاد مانندناپذیری قرآن به تشریع و اِخبار از غیب نیز اشاره می کند.(ص 33ـ77)
از دیرباز کسانی بر این باور بوده اند که گاه در قرآن از لحاظ بیانی اموری ناهمگون با فصاحت و بلاغت راه یافته است. مؤلف در فصلی جدا به برخی از اشکالها و ایرادها در این زمینه پرداخته و با استناد به تاریخ بدانها پاسخ گفته و در اثر دیگر خود، نفحات الاعجاز نیز به نویسنده ای امریکایی که با نام ظاهراً مستعارِ نصیرالدین ظافر در کتابی با نام حُسن الایجاز (بولاق 1912) به معارضه با قرآن برخاسته بوده، پاسخ گفته است.
بحث قرائت که از پیشینه ای کهن و اهمیتی ویژه برخوردار است به تفصیل در البیان مطرح شده است. مؤلف به جایگاه قرائت در آرای قرآن پژوهان اشاره می کند و با تصریح به عدم تواتر قرائت های هفتگانه می گوید: عدم تواتر قرائت ها سخنی مشهور در میان شیعه است و بعید نمی نماید که در میان عامه نیز چنین باشد.(ص 123)
مؤلف برای اثبات عدم تواتر قرائتها، ابتدا قاریان دهگانه را معرفی می کند و سپس چگونگی گزارش قرائتهای آنها را بازگفته، می نویسد: توجه به واقع زندگانی قاریان و تأمل در طرق نقل قرائتها و چگونگی اسناد قرائتها، نحوه استدلال قاریان و پیروان آنها به قرائتهای خود و نقد دیگر قرائت ها و انکار بسیاری از محققان برخی از این قرائت ها را (که نمونه هایی از آنها آورده است) نشان می دهد که این قرائتها متواتر نیستند آنگاه دلایل تواتر قرائتها را نقد می کند و نشان می دهد که هیچکدام دلایل استواری ندارند .(ص 157ـ160)
مؤلف گاه بر این نکته تأکید کرده است که این دلایل، تواتر قرآن را ثابت می کند نه قرائتها را و بین این دو فرقی است روشن. از آنجا که مؤلف تواتر قرائتها را نفی کرده در ادامة بحث، پیوند «قرائتهای هفتگانه» را با حدیث «اَحرُف سبعه» گسسته دانسته و تأکید کرده است که این حدیث به هر معنایی که باشد، پیوندی با موضوع قرائتهای هفتگانه ندارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم