اشحه

لغت نامه دهخدا

( اشحة ) اشحة. [ اَ ش ِح ْ ح َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِشحیح. ( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 60 ). بخیلان.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَشِحَّةً: بخیل-حریص (جمع شحیح)
ریشه کلمه:
شحح (۵ بار)
«أَشِحَّةً» جمع «شحیح» از مادّه «شحّ» به معنای بخلی است که توأم با حرص باشد; و این کلمه در اینجا به گفته اکثر مفسران از نظر اِعراب «حال»است;امامنافات نداردکه«حال» در مقام بیان علت باشد (دقت کنید).
بخلو حرص. (قاموس - اقرب) جوهری و راغب و طبرسی ذیل آیه 19 احزاب آن را بخل توأم با حرص گفته‏اند ولی ذیل آیه 128 نساء حرص مفرط. . صدر آیه درباره مصالحه زن و مرد است که زن برای استمالت مرد از بعضی حق خود می‏گذرد یعنی: سازش بهتر است و مفوس به بخل آماده شده‏اند (بخل در نهاد نفس آدمی است) و هر کس در گذشتن از حق خود بخیل است ولی با این حال سازش بهتر است. - تغابن:16. هر که از بخل نفس خود باز داشته شود (ملحوظ ماند) آنها اند رستگاران. شحیح: بخیل و حریص جمع آن در قرآن اشحّه است . اشحّه را در هر دو آیه به خیلان گفته تاند یعنی بخیل اند که به شما رسیده ولی به نظر می‏آید که دومی به معنی حریصان باشد که با خشونت سخن گفتن برای آن بود که به آنها هم از غنیمت برسشد معنی آیه چنین می‏شود: جز اندکی به جنگ نیاید و در یاری شما بخیل اند... و چون ترس رفت با با زبانهای تیز بر شما بتازد در حالیکه به غنیمت حریص اند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم