لغت نامه دهخدا
اسماعیل آباد. [ اِ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین ، در 8000گزی شمال قزوین ، در دامنه. سردسیر. سکنه 226 تن. شیعه. زبان فارسی. آب آن از قنات. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت ، جاجیم و گلیم بافی. راه فرعی دارد. سکنه از طایفه باجلان و تغییر مکان نمی دهند. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 13 ).
اسماعیل آباد. [ اِ ] ( اِخ ) نام محلی است کنار جاده طهران و قزوین در 21360 متری طهران ، میان شاه آباد و قلعه حسن خان.
اسماعیل آباد. [ اِ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین در 56000 گزی شمال ضیأآباد و 12000 گزی شوسه قزوین به رشت. در کوهستان سردسیر. سکنه 147 تن. شیعه. زبان کردی و فارسی.آب آن از چشمه سار. محصول آن غلات ، عدس دیمی ، لبنیات.شغل اهالی زراعت و گله داری و مکاری و گلیم و جاجیم بافی. راه مالرو دارد. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
اسماعیل آباد. [ اِ ] ( اِخ ) دهی کوچک است ازبخش زرند شهرستان ساوه در 7000 گزی شمال خاور زرند.سکنه آن 32 تن است. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
اسماعیل آباد. [ اِ ] ( اِخ ) دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران در 22000 گزی جنوب خاور علیشاه عوض ، شمال راه شوسه فرعی تهران به رباط کریم. در جلگه معتدل ، مالاریائی. سکنه 114 تن. شیعه. عده ای از سکنه یزدی هستند. آب آن از قنات. محصول آن غلات ، صیفی ، سبزیکاری ، میوه. شغل اهالی زراعت. راه مالرو دارد و از طریق حصارک میتوان ماشین برد. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
اسماعیل آباد. [ اِ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان افشاریه ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران ، در 27000 گزی باختر کرج و 5000 گزی جنوب ینگی امام. جلگه معتدل ، مالاریائی. سکنه 159 تن. شیعه. آب آن از قنات و رودخانه کردان. محصول آن غلات ، صیفی ، بنشن ، چغندرقند، انگور، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو و از طریق سیدآباد ماشین میتوان برد. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
اسماعیل آباد. [ اِ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان مرکزی بخش کن شهرستان تهران ، در 9000 گزی جنوب باختری مرکز بخش ، کنار راه شوسه تهران به کرج. در جلگه. سکنه 125 تن. شیعه. زبان فارسی. معتدل. آب آن از قنات و نهر یافت آباد. محصول آن غلات ، صیفی و انگور و میوه جات. شغل اهالی زراعت و گاوداری. راه شوسه دارد. مزرعه گاوسید جزو این ده منظور شده. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).