استنقاع. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) فرودآمدن در غدیر و غسل کردن مانند کسی که خنک شدن خواهد. ( از منتهی الارب ). استنقع فی الغدیر؛ اذا نزل فیه و اغتسل کأنه ثبت فیه لیتبرّد. ( تاج العروس ). || فراهم آمدن آب باستادن در جای. ( تاج المصادر بیهقی ). فراهم آمدن و ایستادن ، چنانکه آب در غدیر: استنقع الماء فی الغدیر. ( منتهی الارب ). استادن آب در جای. ( تاج المصادر بیهقی ). || گردیدن رنگ. برگردیدن گونه کسی : اُستنقع لونه ( مجهولاً ). ( منتهی الارب ). || در آب تر نهادن چیزی را اُستنقع الشی فی الماء ( مجهولاً ). ( منتهی الارب ). || بلند شدن آواز درفریاد. ( منتهی الارب ). بانگ برآمدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || زرد و متغیر شدن آب. || بیرون آمدن روح ، یا بدهان رسیدن آن. ( منتهی الارب ). || نقوع گرفتن ، یعنی بعض از میوه خشک را در آب تر کرده از دست مالیده آب آن گرفتن. ( غیاث ).
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] در آب نشستن را استنقاع گویند و از آن در باب صوم به مناسبت سخن رفته است. نشستن مرد روزه دار در آب در صورتی که سرش بیرون باشد، اشکال ندارد. حکم نشستن زن روزه دار در آب ولی به قول مشهور، برای زن روزه دار، مکروه است.