ازغب

لغت نامه دهخدا

ازغب. [ اَ غ َ ] ( ع ص ) صاحب زَغَب. پُرزدار. مزغّب. || انجیر بزرگ و خیار کوچک زغب دار. || اسب ابلق. || شتر خاکسترگون. || کوه که سپیدی او بسیاهی آمیخته بود. ( منتهی الارب ). ج ، زُغب. || ( ن تف ) نعت تفضیلی از مزغب. مزغب تر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم