کلوج

لغت نامه دهخدا

کلوج. [ ک َ ] ( اِ ) نانی را گویند که خمیر آن ازدیوار تنور ریخته باشد و در میان آتش پخته شده باشد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). کلوچ. ( السامی ). در بشرویه کلوک نواله نان را گویند که درست از کار درنیامده ، در کردی ، کولوک ( نان شیرینی بدون خمیرمایه ). ( از حاشیه برهان چ معین ). || ( ص ) دست و پایی را نیز گویند که انگشتان او را بریده باشند و یا سرما برده باشد. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). ظاهراً مصحف کرخ. ( حاشیه برهان چ معین ).
کلوج. [ ک ُ ] ( اِ ) کلو را گویند که قرص نان روغنی بزرگ باشد. ( برهان ). کلیچه بزرگ. ( آنندراج ).قرص کلو که نان روغنی بزرگ باشد. ( ناظم الاطباء ). کلیچه. کلیجه. کلوچه. ( فرهنگ فارسی معین ) :
نه آن طفلم که از شیرین زبانی
به خرمایی کلوجم را ستانی.نطامی ( خسرو و شیرین چ وحید ص 310 ).|| نان ریزه شده را هم می گویند. ( برهان ). خرده نان. ( ناظم الاطباء ). || خاییدن و چاویدن چیزی که در هنگام چاویدن از آن صدا برآید مانند قند و نبات و نان خشک. ( آنندراج ). و کلوجیدن مصدر آن است. ( آنندراج ). کلوچ. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلوچ و کلوجیدن و کلوچیدن شود. || بدل و عوض. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). و رجوع به کلوچ شود.

فرهنگ معین

(کُ ) (اِ. ) ۱ - قرص نان روغنی بزرگ . ۲ - نان ریزه شده .

فرهنگ فارسی

( اسم ) نانی که خمیر آن از دیوار تنور ریخته باشد و در میان آتش ریخته شده باشد

ویکی واژه

قرص نان روغنی بزرگ.
نان ریزه شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس فال فرشتگان فال فرشتگان