دانشنامه اسلامی
مقصود از لغات غریبه، الفاظ و کلمات نامانوسی است که شـنـیـدن آن بـر طبع گران می آید و وجود آن در کلام موجب خلل در فصاحت می گردد چنین الـفاظ غریبی هرگز در قرآن نبوده و در شان قرآن نمی باشد، زیرا قرآن در بالاترین مرتبه فصاحت قرار دارد و هیچ گاه کلمات غریبه درآن به کار نرفته است آری، غرابت معنای دیگری نیز دارد که در قـرآن بـه کار رفته است : غرابت در عرف محلی قرآن ـ احیانا ـ الفاظ و کلماتی را مورد استعمال قـرار داده کـه بـرای بـیـش تـر عرف محلی تازگی داشته، معنای آن بر آنان چندان روشن نبوده اسـت ،زیرا قرآن از لغات تمامی قبایل عرب استفاده کرده، و حتی برخی کلمات را که ریشه های آن از غـیـر عرب گرفته شده به کار برده است، که بعضا معانی آن ها برای فرد فرد عرب روشن نبوده است. قـرآن گـاه بـرخـی کـلمات شیوا را که مورد استعمال قبایل مختلف عرب بوده به کاربرده است، گرچه این کلمات احیانا برای دیگر قبایل تازگی داشته و نامانوس می نموده است غریب بدین معنا در قرآن وجود دارد و به فصاحت آن خللی نمی رساند. قـبـایل عرب همان گونه که در امور سیاسی و نظامی و اجتماعی و نیز اقتصادی وفرهنگی از هم پـراکـنـده بودند، از لحاظ زبان و لغت نیز از هم جدا بودند و در حالت پراکندگی به سر می بردند بـسـیـاری از کـلمات و اصطلاحات در میان برخی قبایل رواج داشته که قبایل دیگر از آن بی خبر بـودنـد قرآن از تـمامی این لغات بهره جسته ومناسب ترین کلمات را از هر قبیله انتخاب کرده و بـه کـار بـرده است و از این راه یک نوع آگاهی عمومی در دسترس تمامی عرب قرار داده و خود خدمت فرهنگی، ادبی ولغوی به عرب نموده، وحدت لغت در میان عرب ایجاد نموده است لذا نه فـقـط اسـتـعـمال این گونه الفاظ به فصاحت قرآن خللی نمی رساند، بلکه یک گونه شیوه ادبی و فـرهنگی فراگیر ایجاد کرده که عرب از ایجاد آن عاجز بوده است اینک به نمونه هایی از این گونه لغات قبایلی می پردازیم.
لغات قبایل
در ایـن زمینه، ابوالقاسم محمد بن عبدالله رساله ای نوشته به نام «اللغات» و لغات قبایل عربی را که در قرآن آمده، بر حسب ترتیب سوره ها یادآور شده است در این رساله لغاتی از ۳۰ قبیله معروف عـرب کـه در قرآن به کار رفته، آورده است و نیز لغاتی از شهرهای مختلف عربی و دیگر ملت های مجاور عرب، که مجموعا رساله لطیفی است و در نوع خود بی نظیر.این رساله در حاشیه تفسیر جلالین، ج۱، ابتدا از ص۱۲۴ چاپ شده (دار احیا الکتب العربیة ـ مـصر)، ونیز مستقلا به نام اللغات فی القرآن به تحقیق دکتر صلاح الدین المنجد چاپ شده (چـاپ سـوم دارالکتاب الجدید ـ بیروت) جلال الدین سیوطی در دو جای کتاب الاتقان از آن نام می برد: چاپ جدید، ج۱، ص۱۹و ۹۱، و آن را تلخیص می نماید. قبایلی را که از آن ها یاد می کند عبارتند از: ۱. ازد شنؤة، ۲. اشعریون، ۳. انمار،۴. اوس، ۵. بنوحنیفة، ۶. بنوعامر۷. تغلب، ۸. تمیم، ۹. ثقیف، ۱۰. جذام، ۱۱. جرهم،۱۲. حمیر، ۱۳. خثعم، ۱۴. خزاعة، ۱۵. سعدالعشیرة، ۱۶. سلیم، ۱۷. طی، ۱۸. عذرة،۱۹. عمارة، ۲۰. عسان، ۲۱. قریش، ۲۲. قیس، ۲۳. کنانة، ۲۴. کندة، ۲۵. لخم،۲۶. مزینة، ۲۷. هذیل، ۲۸. همدان، ۲۹. هوازن، ۳۰. یمامة. از شهرهایی که نام می برد: ۱. حجاز، ۲. حضرموت، ۳. سبا، ۴. عمان، ۵. مدین،۶. یمامة، ۷. یمن. . از ملتهای مجاور: ۱. احباش، ۲. فرس، ۳. روم، ۴. قبط، ۵. انباط، ۶. سریان،۷. عبرانیون، ۸. بربر. جلال الدین سیوطی این رساله را در کتاب الاتقان خود خلاصه نموده که نمونه هایی از آن نقل می گردد: از لـغـت کنانه: ۱. شطره : تلقاه، ۲. خلاق : نصیب، ۳. یعزب : یعیب، ۴. دحورا: طردا، ۵. کنود: کفور، . از لغت هذیل : ۱. رجز: عذاب، ۲. صلدا: نقیا، ۳. مدرارا: متتابعا، ۴. فـرقـانا: مخرجا، ۵. عیلة : فاقة، ۶. ولیجة : بطانة، ۷. اجداث : قبور، ۸. ذنوبا: عذابا، ۹. دسر: مسامیر، ۱۰. واجفه : خائفه، ۱۱. مسغبة : مجاعه، . از لـغـت حـمـیـر: ۱. سقایة : انا، ۲. مسنون : منتن، ۳. صرح : بیت، ۴. وبیلا: شدیدا، . از لـغـت جـرهم : ۱. محسور: منقطع، ۲. حدب : جانب، ۳. ودق : مطر، ۴. ینسلون : یخرجون، ۵. حبک : طرائق. و نیز التمهید، ج۵، ص۱۳۰-۱۰۸ رجوع کنید.
واژه های غیر عربی
در لغت عرب واژه هایی وجود دارد که ریشه عربی ندارند و از لغت های مجاورگرفته شده است، و ایـن یـک امر طبیعی به شمار می رود و در تمامی زبان های زنده وگذشته براثر مجاورت و رفت و آمدها، لغات نیز داد و ستد می شدند. البته شکل واژه های اجنبی همواره با تغییراتی مواجه می شده است و به مرورزمان رنگ و بوی لغت میزبان را به خود می گرفته و هم ساز آن لغت می گردیده استمـانـند: لجام : دهانه اسب، که در اصل لگام بوده جناح : که در اصل گناه بوده دیباج : دیبا فالوذج : پالوده. به این گونه تغییرات در واژه هـای بی گانه اصطلاحا «معرب» ـ عربی شده ـ می گویند در این زمینه کتاب های فراوانی نـوشـتـه شـده، از جـمـلـه به کتاب «المعرب» نوشته ابو منصور جوالیقی، موهوب بن احمد بن محمد (متوفای ۵۴۰) می توان اشاره کرد این کتاب بیش تر به واژه های فارسی تعریب شده پرداخته و ایـن گـونـه کـلـمـات را در اشعار اصیل عربی آورده است اخیرا این گونه واژه های وارد شده را «دخیل» ـ داخـل شـده ـ گـویند و در المنجد، این اصطلاح زیادبه کار رفته است دراین مورد گفته می شود: «والکلمة من الدخیل، این کلمه از کلمات داخل شده در زبان عرب است». وارد شـدن واژه های دیگر در هر لغت و در هر زبانی یک امر طبیعی است و هرگزبه عنوان عیب یا نقص شمرده نمی شود وجود این گونه لغات به خالص بودن آن زبان یا آن لغت نیز صدمه ای وارد نـمـی سـازد، یعنی زبان عربی، عربی است گرچه برخی لغات غیر عربی ـ که رنگ و بوی عربی به خـود گرفته ـ در آن یافت شود، زیرا لغت تازه وارد تا خلق و خوی آن زبان را به خود نگیرد، امکان کـاربـرد نمی یابد لذا استعمال چنین الفاظ و کلمات غیر عربی، به عربی بودن کلام، چه شعر و چه نثر،خللی وارد نمی آورد و این شیوه ـ استفاده از کلمات اجنبی ـ در اشعار قدیم عربی وگفته های اصـیل پیش از اسلام، متعارف بوده و عیب و نقصی شمرده نمی شده است، بلکه در هیچ لغتی به کار نگرفتن لغات غیر شرط نیست حتی دراثری مانند شاه نامه فردوسی که سعی برآن بوده تا صرفا واژه های فارسی به کار رود،بسیاری از واژه های آن ریشه فارسی ندارند، بلکه ریشه عربی و ترکی و غیره داشته ودر عین حال فارسی کامل به شمار می روند.
← واژه های غیر عربی در قرآن
...