دانشنامه اسلامی
درباره سال مرگ بلعمی اختلاف نظر است، مرحوم قزوینی چنانکه دیدیم آن را سال 386 نوشته اند و ریو صاحب فهرست کتب خطی موزه بریتانیا70. L ,1, lov , muesum hsitirB eht ni stpircsunaM naisrep eht fo eugolataC , ueiR. C و اته نیز همین سال را تاریخ مرگ وی دانسته اند و در اعلام المنجد نیز 996 میلادی است که با 363 تطبیق می شود اما گردیزی نوشته است بلعمی بسال 363 درگذشته است: «وزیری میان ابوعلی بلعمی و ابوجعفر عتبی اوفتاده بود چند گاه، پس بو علی بمرد اندر جمادی الاخره سنه ثلث و ستین و ثلثمائه» زین الاخبار ص 25 بنقل آقای دکتر مشکور از مقاله استاد سعید نفیسی در مقدمه ترجمه طبری ص بیست و دو و آقای دکتر صفا بنقل از همین ماخذ تاریخ ادبیات ایران ج 1 ص 324 و مؤلف الذریعه ج 2 ص 222 و ج 4 ص 86 نیز شاید باستناد گردیزی سال مذکور را تاریخ مرگ بلعمی نوشته اند و صاحب ریحانة الادب نیز آن را از الذریعه نقل کرده است.ریحانة الادب ج 1 اما آقای سعید نفیسی سال 386 را اشتباه دانسته و نوشته اند «شاید ریو تاریخ مرگ ابوعلی سیمجوری را بخطا تاریخ مرگ ابوعلی بلعمی پنداشته است» مقدمه ترجمه طبری ص بیست و سهE سپس می نویسند: در سال 366 یا 382 ابوعلی دامغانی را عزل کرده اند و چون اوضاع دربار پریشان بوده و بغراخان بخارا را گرفته بود. بکاردانی ابوعلی بلعمی متوسّل گشته اند، و چون از وی کاری بر نیامده است او را عزل کرده بار دیگر عبداللّه عزیز را از خوارزم خوانده و بجای بلعمی نشانده اند و این آخرین باری است که بلعمی وزیر شده است و بنابر این گفتۀ گردیزی که در جمادی الآخرۀ 363 مرده است درست نمی آید» همان صفحه مقدمه ترجمه طبری دکتر مشکور و شاید با این وصف سال مرگ او میان سالهایی از 365 (جلوس نوح بن منصور)تا 387 (جلوس منصور بن نوح) محصور باشد.
در ترجمه طبری آنجا که از ایوب و شفا یافتن او پس از آن بیماری دردناک سخن می رود که از آب چشمه ای خورد و بهبود یافت، بلعمی می نویسد: «و من آن دیه و آن چشمه (قریه ایوب و عین ایوب در شام) دیدم و هیچکس آنجا نشود از خداوند بیماریها که از آن آب خورد و خویشتن بشورد (ن. ل: بشوید) بدان آب که نه همۀ بیماری از وی بشود و من آنجا بسال هجرت سیصد و سی بودم و از آن آب من عجایبها دیده ام از بیماران که از آن آب درست شده اند. (ص 33 همین کتاب).
هر چند در فحاوی مطالب مذکور از نام و نسب بلعمی بتکرار سخن رفت، سزا است به ایجاز و بصورتی روشن تر درین خصوص گفتگو شود:
نام او محمد فرزند محمد بن عبید اللّه یا عبداللّه و کنیت او ابوعلی است، برخی نسب او را به قبیله تمیم الذریعه و ریحانة الادب بنقل از یاقوت و سمعانی نسبت داده اند و کلمه بلعمی منسوب به بلعم شهری از دیار روم معجم البلدان ج 2 ص 271 یا بلعمان جایی به قریۀ لاسجرد مرو انساب سمعانی و لغت نامه دهخدا و تاریخ ادبیات دکتر صفا ج 1 ص 234 است. این بلعمی را بلعمی صغیر یا کوچک در برابر پدرش که بلعمی کبیر یا بزرگ بود نیز می خوانند. و نیز به امیرک بلعمی هم مشهور بوده است.احسن التقاسیم طبع لیدن ص 338 بنقل مقدمه ترجمۀ طبری آقای دکتر مشکور ص نوزده.