ککری

لغت نامه دهخدا

ککری.[ ک َ ] ( اِ ) به هندی خیار بادرنگ و کالک را میگویند. ( برهان ) ( آنندراج ). قسمی خیار. ( ناظم الاطباء ). || به هندی قثاء است. ( فهرست مخزن الادویه ).
ککری. [ ک َ ] ( اِخ ) نام شهری است در هندوستان. ( برهان ) :
پسر آن ملکی تو که به مردی بگشاد
ز عدن تا جروان وز جروان تا ککری.فرخی ( از حاشیه برهان چ معین ).
ککری. [ ] ( اِ ) دجاجی که به فارسی ماکیان نامند. ( فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کک شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال حافظ فال حافظ فال ای چینگ فال ای چینگ فال لنورماند فال لنورماند