لغت نامه دهخدا حساب بردن. [ ح ِ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) هراس داشتن از... از فرمان کسی سرپیچی نکردن و نتوانستن. رعب داشتن از... ملاحظه کردن از... : ناظم مدد ز سلسله آه جو که بازچرخ ار برد حساب ازین دودمان برد.ناظم تبریزی ( از ارمغان آصفی ).