لغت نامه دهخدا
از این بگذری سفله آن را شناس
که از پاک یزدان ندارد هراس.فردوسی.که دارند روز و شب از بس هراس
به هر کوه دیده ، به هر دیر پاس.اسدی.نه نه کارم ز فلک نیک بد است
من هراس از بتری خواهم داشت.خاقانی.چنین گفت مرد حقایق شناس
از این هم که گفتی ندارم هراس.سعدی.عمل گر دهی مرد منعم شناس
که مفلس ندارد ز سلطان هراس.سعدی.گرش پای بوسی نداردت پاس
ورش خاک پاشی ندارد هراس.سعدی.رجوع به هراس شود.