مبدل منه. [ م ُ دَ لُن ْ م ِن ْه ْ ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) بدل آورده شده از آن. آنچه از آن بدل آرند. کلمه ای که کلمه دیگر بدل آن آید: جهان پهلوان نصرت الدین که هست بر اعداء خود چون فلک چیره دست. «نصرةالدین » بدل است و «جهان پهلوان » مبدل منه. ( نهج الادب ). رجوع به بدل شود.
فرهنگ عمید
در دستورزبان، کلمه ای که برای آن بدل آورده شود.
فرهنگ فارسی
۱- ( سام ) بدل آورده شده از آن . ۲- کلمهای که کلمه دیگر بدل آن آید : جهان پهلوان نصره الدین که هست براعدای خود چون فلک چیره دست . نصره الدین بدل است و جهان پهلوان مبدل عنه . بدل آورده شده از آن