فرو گاشتن

لغت نامه دهخدا

فروگاشتن. [ ف ُ ت َ ] ( مص مرکب ) به پایین آمدن. بازگشتن :
از آن کوه غلطان فروگاشتند
مر آن خفته را کشته پنداشتند.فردوسی.

فرهنگ فارسی

به پایین آمدن . باز گشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم