طمع گسستن

لغت نامه دهخدا

طمع گسستن. [طَ م َ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) طمع بریدن. قطع امید کردن. دل برداشتن. صرف نظر کردن. ترک آز :
سزد که بگسلم از یار سیم دندان طَمْع
سزد که او نکند طَمْع پیر دندان کَرْو.کسائی.طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی
طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی.سعدی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - ترک آز کردن . ۲ - قطع امید کردن .
طمع پریدن قطع امید کردن دل برداشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم