خون راندن

لغت نامه دهخدا

خون راندن. [ دَ] ( مص مرکب ) خون جاری کردن. خون ریختن :
خون ز رگ آرزو براندم وزین روی
رفت ز من آن تبی کز آتش آز است.خاقانی.

فرهنگ فارسی

خون جاری کردن خون ریختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت فال امروز فال امروز فال تخمین زمان فال تخمین زمان