خود منشی

لغت نامه دهخدا

خودمنشی. [ خوَدْ / خُدْ م َ ن ِ ] ( حامص مرکب ) بزرگی. انصاف دادگی. بزرگ منشی :
خودمنشی کار خَلَق کردنست
خصمی خود یاری حق کردنست.نظامی.

فرهنگ فارسی

خود پرستی غرور تکبر .
بزرگی انصاف دادگی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال سنجش فال سنجش فال تک نیت فال تک نیت استخاره کن استخاره کن