لغت نامه دهخدا خمیده گشتن. [ خ َ دَ / دِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) خم شدن. خم گشتن. خم گردیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : خمیده گشت و سست شد آن قامت چو سروبی نور ماند و زشت شد آن طلعت هژیر.ناصرخسرو.