حافظ حلوائی

لغت نامه دهخدا

حافظ حلوائی. [ ف ِ ظِ ح َل ْ ] ( اِخ ) بروزگار دولت خاقان کبیر شاهرخ سلطان حافظ یکی از شعرای متعین بود و سخن او شهرتی داشت و این غزل او راست :
ای بدو چشم تو نظربازیم
از نظر خویش نه اندازیم
ای ز قدت جمله سرافرازیم
وقت بشد باز که بنوازیم
مرد رقیب تو چو دیدم ترا
کشته شد آن کافر و من غازیم
چند چو چنگم بدهی گوشمال
وقت شد ای شاه که بنوازیم
«دید چو سرگشتگی من بعشق
خاست فلک نیز به انبازیم »
حافظ حلوائیم و از کمال
معتقد حافظ شیرازیم.( تذکرةالشعراء دولتشاه صص 463-464 ).

فرهنگ فارسی

بروزگار دولت خاقان کبیر شاهرخ سلطان حافظ یکی از شعرای متعین بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال لنورماند فال لنورماند فال چوب فال چوب فال رابطه فال رابطه