جبین بوسیدن

لغت نامه دهخدا

جبین بوسیدن. [ ج َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از اظهار محبت و دوستی کردن. || در این بیت کنایه از اظهار عجز و حقارت کردن :
تو آن گلی که مه آسمان جبین توبوسد
ملک ز سدره فرودآید و زمین تو بوسد.فغانی شیرازی ( از ارمغان آصفی ).

فرهنگ فارسی

کنایه از اضهار محبت و دوستی کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم