بیرون خاستن

لغت نامه دهخدا

بیرون خاستن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) پلقیدن.بیرون خزیدن. بیرون خیزیدن. جحوظ. بیرون آمدن و برجسته شدن ( بیشتر به طور ناگهانی و بر اثر حادثه ). رجوع به بیرون خزیدن و بیرون خیزیدن و بیرون خزیده شود.

فرهنگ فارسی

پلقیدن ٠ بیرون خزیدن ٠ بیرون خیزیدن ٠ جحوظ ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم