لغت نامه دهخدا
باش بلاغ. [ ب ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد که در 40 هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 22 هزارگزی خاور شوسه مهاباد به سردشت واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 226 تن سکنه و آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و توتون و حبوب و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
باش بلاغ. [ ب ُ ] ( اِخ )دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 52 هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 22500گزی شمال خاوری شوسه میاندوآب به شاهین دژ واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 301 تن سکنه و آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و نخود و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
باش بلاغ. [ ب ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گل تپه فیض اﷲبیکی بخش مرکزی شهرستان سقز که در 63 هزارگزی خاور سقز و 12 هزارگزی شمال باختری کرفتو واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 450 تن سکنه و آب آن ازچشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و توتون و لبنیات و مختصری میوه و شغل مردمش زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
باش بلاغ. [ ب ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد که در 5500 متری خاورآغ کند و در 22500گزی شوسه میانه به زنجان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 102 تن سکنه که آب آن از دو رشته چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و حبوبات و سردرختی و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم و گلیم بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).