اندیشه های عطار در لسان الغیب وصلت نامه و مفتاح الاراده

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] اندیشه‎های عطار در لسان ‎الغیب، وصلت‎نامه و مفتاح ‎الإرادة، مجموعه سه اثر منسوب به شیخ فریدالدین عطار نیشابوری است که با تصحیح حسین حیدرخانی، چاپ و عرضه شده است.
کتاب با مقدمه مفصلی از مصحح آغاز شده و مطالب، دربردارنده مجموعا سه مثنوی منسوب به عطار نیشابوری می‎باشد.
مقدمه مصحح که با ذوقی شاعرانه و همراه با آرایه‎های لفظی نوشته شده است، تحقیقی است نسبتا جامع پیرامون روزگار عطار و دوره علمی او، همراه با اشاره به نیاکان، پدر و مادر، زادگاه، تولد و دانش‎اندوزی عطار. در این مقدمه، همچنین اطلاعاتی پیرامون توبه عطار، درک حضور قطب‎الدین حیدر، اویسی بودن عطار، اویسیان در عرفان، مربی معنوی عطار، عطار و کبروی‎مشربان، مشایخ خرقه و صحبت عطار و سیر و سیاحت سالکانه او ارائه گردیده و علاوه بر اشاره به نشانه‎های تسنن عطار از جمله اظهار عشق و علاقه‎اش به خلفای سه‎گانه و مدح و ستایش شافعی و ابوحنیفه در مثنویات و آثار او، از قول پان ریپکا، به این نکته اشاره شده است که با وجود آنکه پرورش وی تحت تأثیر مذهب تشیع انجام یافته، در آثار دوران کمالش، نشانه‎هایی از تسنن به چشم می‎خورد و شاید هم دلیل آن فقط تقیه بوده باشد؛ زیرا در پایان، صریحا به تشیع اقرار می‎کند. مصحح، معتقد است همان‎ گونه که نشانه‎های تجلیل از مذاهب ائمه اهل سنت در آثار عطار به چشم می‎خورد و موجب می‎شود که محقق او را سنی مؤمن بشناسد، اشعاری در دسترس است که در پیروی او از مذهب تشیع، هرگونه تردیدی را از میان برداشته و صریحا به تشیع او، گواهی می‎دهد. از جمله آنکه در نشانه اول، به بیان این نکته پرداخته شده است که عطار آنجا که در فضیلت تنها وصی پیامبر(ص)، حقایقی را به‎صورت شعر بیان می‎کند، تمام دلائلی است که شیعیان برای افضلیت و حقانیت حضرت علی(ع) اقامه می‎نمایند: لا فتی إلا علی از مصطفاست وز خداوند جهانش هل أتی است؛ از دو دستش لا فتی آمد پدید وز سه قرصش هل أتی آمد پدید.
«لسان الغیب»، اولین مثنوی این مجموعه است که در بحر رمل‎ مسدس سروده شده و در اصل از‎ عـطار‎ تـونی است که به عطار نیشابوری منسوب شده و این‎‎طور‎ آغاز مـی‎شود: اسم توحید ابتدای نـام اوسـت مرغ روح جملگی در دام اوست؛ اسم تـوحیدم بـه نام ذات بود در بیانم عین تحقیقات بود؛ اوست گویای لسان ‎الغیب را اوست بینای دل بی‎عیب را؛ او به جسم و جان ما چون باده است باب فتح غیب را بگشاده است.
این مثنوی از سیر و سلوک با‎ پیروی‎ از شـریعت و امـامان بزرگوار و مدح شاه اولیا عـلی(ع) سـخن گـفته و وصف «لسان‎ الغـیب» کـرده و به عزلت ناصرخـسرو در یـمگان (به‎غلط ملکان) اشاره نموده و به وصیت شیخ‎ پایان داده‎ است.
ابیات پایانی این مثنوی، بدین قرار است: در حیاتم نیست قید هیچ چیز لیک دارم ترس بس از بی‎تمیز؛ مصطفی بگریخته از حاسدان مرتضی خورده است زخم فاسقان؛ با حسین مرتضی کردند زور هیچ اندیشه نه‎شان از حال گور؛ همچو ایشان رفت خواهم از جهان این بود حال فریدالدین بدان؛ ختم اسرارم بر ایشان بود بس این بود ما را به عقبی دسترس.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم