ابو کاهل

لغت نامه دهخدا

ابوکاهل. [ اَ هَِ ]( اِخ ) احمسی. رجوع به ابوکاهل قیس بن عائذ... شود.
ابوکاهل. [ اَ هَِ ] ( اِخ ) عبداﷲبن مالک. رجوع به ابوکاهل قیس بن عائذ... شود.
ابوکاهل. [ اَ هَِ ] ( اِخ ) قیس بن عائذ یا عبداﷲبن مالک. صحابی است. وفات او به روزگار حجاج بود.
ابوکاهل. [ اَ هَِ ] ( اِخ ) قیس بن عائذ. صحابی است و ابن ابی خالد از وی روایت کند.
ابوکاهل. [ اَ هَِ ] ( اِخ ) قیس بن عائذ بجلی. صحابی است.

فرهنگ فارسی

صحابیست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال تاروت فال تاروت فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال ماهجونگ فال ماهجونگ