کهله

لغت نامه دهخدا

( کهلة ) کهلة. [ ک َ ل َ ] ( ع ص ) مؤنث کهل. ج ، کَهْلات ، کَهَلات ، و گفته اند کمتر به طور تنها، زن را کهلة گویند و بیشتر گویند: امراءة شهلة کهلة. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به کهل شود.
کهله. [ ک َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) گاورسهایی بود که از زر و سیم و ارزیز سازند. ( نسخه ای از فرهنگ اسدی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . ریزه های سیم و زر. ( فرهنگ رشیدی ). ریزه ها و گاورسهای زر و سیم را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). ریزه های زر و سیم. ( ناظم الاطباء ) :
بر کهله هجرانْت کنون رانی کفشیر
بر کهله داغش بر کفشیر نرانی.منجیک ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).بر پشت اگر خار کشی و دخ و دهله
به زآنکه ز دونان طلبی ناسره کهله.؟ ( از فرهنگ رشیدی ).|| زر سفید را نیز گفته اند، و به ترکی آقچه خوانند. ( برهان ). زر سپید رایج را نیز گفته اند، و به ترکی آقچه خوانند. ( آنندراج ). زر سفید رایج. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مونث کهل جمع کهلات و کهلات و گفته اند کمتر بطور تنها زن را کهله گویند و بیشتر گویند امراه شهله کهله ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم