کتاف

لغت نامه دهخدا

کتاف. [ ک ِ ] ( ع اِ ) رسن که دست را سپسایکی بدان بندند. ج ، کُتف. ( منتهی الارب ). ریسمانی که به آن چیزی را استوار کنند. ج ، کُتف. ( از اقرب الموارد ). رسنی که بدان دست پس سر بندند. ( یادداشت مؤلف ).
کتاف. [ ک ُ ] ( ع اِ ) درد شانه جای. ( منتهی الارب ). درد کتف. ( از اقرب الموارد ).
کتاف. [ک َت ْ تا ] ( ع ص ) جنباننده شانه را. ( منتهی الارب ). فالگیر با کتف و او کسی است که در شانه می نگرد و با آن فال گویی می کند. ( از اقرب الموارد ). شانه بین. کت بین. آنکه از نگاه بشانه فال گوید. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

جنباننده شانه را آنکه از نگاه بشانه فال گوید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال چوب فال چوب فال چای فال چای فال مارگاریتا فال مارگاریتا