لغت نامه دهخدا
پیتون. [ تُن ْ ] ( اِخ ) یکی از سرداران اسکندر کبیر که پس از وی بوالیگری عراق عجم و آذربایجان نایل گردید، و بهمراهی پردیکاس بمصر رفت و در این دیار در زمره طاغیان و قاتلان درآمد و آنگاه به نیابت سلطنت و قیمومت پسر اسکندر منصوب گردید ولی متعاقباً از این امر روی برتافت و بطرفداری از آنتیپاتر برخاست و هم علیه اومن یاری آنتیگون کرد، و سرانجام به وی نیز وفادار نماند از این روی در سال 316 ق.م. توقیف و مقتول شد. ( قاموس الاعلام ترکی ). درباره پیتون و شرح کارهای وی که پس از مرگ اسکندر والی ماد بزرگ بوده است رجوع کنید به ایران باستان ج 2 ص 1724، 1824 و 1834، 1844، 1846، 1869، 1929، 1933 و ج 3 ص 1958، 1959، 1967، 1969،1970، 1974، 1991، 1992، 1993، 2005 تا 2009، 2012،2015، 2019، 2029، 2030. || در صفحات 1969 و 2057 کتاب مذکور از پیتون پسر آژنور نامی نیز اسم برده شده است که رئیس مستعمرات یونانی و مقدونی هند و حاکم شمال شرقی پنجاب است پس از مرگ اسکندر. اتحاد شخصین محتمل میباشد.
پیتون. [ تُن ْ ] ( فرانسوی ، اِ ) ماری عظیم الجثه که وزنش تا 100 کیلو و درازیش تا 10 متر نیز میرسدو مخصوص آفریقا و جنوب شرقی آسیاست. محل زندگیش بیشتر در کنار رودخانه هاست و با شکار ماهی بیشتر تغذیه میکند ولی در صورت احتیاج یک گوسفند را هم می بلعد.، پی تون. [ تُن ْ ] ( اِخ ) نام ناطقی که فیلیپ مقدونی به مجمع بئوسیان فرستاد تا در مقابل دموستن معارضه کند و مانع آید که آنان تحت تأثیر نطقهای او درآیند. این مرد مهارتی بسزا داشت و از حیث آوای رسا و سخن بلیغ معروف بود وبا همه مهارتی که در سخنگوئی و طلاقتی که در لسان وبلاغتی که در بیان داشت نتوانست با دموستن مقابلی کند زیرا بگفته دیودور ( کتاب 16 بند 85 ) این نطاق نطق خود را نوشته است و عقیده دارد که جوابش به نطق پی تون بهترین نطقی است که کرده و خود او گوید: «در این زمان من زمینه را در مقابل پی تون از دست ندادم و حال آنکه امواج فصاحت او ما را فروگرفته بود و از هر طرف فشار می آورد». ( ایران باستان ج 2 ص 1202 و 1203 ).