نباذ

لغت نامه دهخدا

نباذ. [ ن ِ ] ( ع مص ) مخالفت کردن و جدا شدن از کسی به خاطر ناخوش داشتن او. ( اقرب الموارد ). منابذة. ( المنجد ). || غلبه کردن سپاه در حرب. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). رجوع به منابذة شود. || بیع منابذة.بیعالحصاة. بیع القاء الحجر. رجوع به منابذة شود.
نباذ. [ ن َب ْ با ] ( ع ص ) افشرنده و بگنی سازنده. ( آنندراج ). آنکه شراب افکند. || نبیذفروشنده. ( ناظم الاطباء ). نبیذفروش. ( مهذب الاسماء ). فروشنده نبیذ. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). میفروش. باده فروش. شراب فروش. خمار.

فرهنگ عمید

نبیذفروش، می فروش، شراب فروش.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال تاروت فال تاروت فال میلادی فال میلادی فال اوراکل فال اوراکل