ناخر

لغت نامه دهخدا

ناخر. [ خ ِ ] ( ع ص ) کهنه پوسیده ریزریز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || استخوان کاواک که به وزیدن باد آواز آید از وی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). استخوان پوسیده. ( مهذب الاسماء ). قیل الذی تدخل فیه الریح ثم تخرج منه و لها نخیر. ( اقرب الموارد ). || خوک حمله کننده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). الخنزیر الضاری. ( اقرب الموارد ). ج ، نُخُران. || ما بالدار ناخر؛ احد. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

کهنه پوسیده ریز ریز یا استخوان کاواک که بوزیدن باد آواز آید از وی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم