میسم

لغت نامه دهخدا

میسم. [ س َ ] ( ع اِ ) داغ آهن. ( ناظم الاطباء ). آهن داغ. ( منتهی الارب ، ماده وس م ). داغ. || مکواة. آلت داغ. آهن که بدان داغ کنند. آنچه بدان داغ کنند. ( یادداشت مؤلف ). آنچه بدان اسب و جز آن را داغ کنند. ( یادداشت مؤلف ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). آهن داغ.( آنندراج ). آهن داغ. ج ، مواسم ،میاسم. ( مهذب الاسماء ). || ( اِمص ) خوبی و زیبایی و جمال ، گویند امراءة ذات میسم ، ای ذات جمال. ج ، میاسم ( علی اللفظ ) و مواسم ( علی الاصل ). ( منتهی الارب ). اثر زیبایی و خوبی. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). خوبی و زیبایی. ( آنندراج ). نیکویی. ( مهذب الاسماء ). || ( اِ ) علامت. ( منتهی الارب ). علامت و نشان. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) علامت دار و نشان دار. ( از متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ). || رجل میسم ؛ مردی که به خود علامت و نشانی قرار داده که بدان شناخته شود. ( ناظم الاطباء ). رجوع به میس و تحفه و مخزن الادویه شود.

فرهنگ فارسی

داغ آهن آهن داغ خوبی و زیبایی و جمال گویند امراه ذات میسم ای ذات جمال
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال رابطه فال رابطه فال میلادی فال میلادی فال تاروت فال تاروت