موغ

لغت نامه دهخدا

موغ. ( ص ، اِ ) مغ را گویند. ( برهان ). ج ، موغان.( ناظم الاطباء ). مغ. ( زمخشری ). همان مغ است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). مجوس. ( یادداشت مؤلف ) :
با قبله آتشین چو موغند
وز آتشهات در فروغند.؟ ( از آنندراج ).و رجوع به مغ شود.
موغ. ( اِ صوت ) بانگ کردن گربه. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

درخت خرما: ( با قبلهٴ آتشین چو موغند / ای ماه بگو که از کجایی (مولوی: ۱۱۲۱ ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم