لغت نامه دهخدا
- ابن الملاعنة ؛ فرزندی که نسب او بر اساس لعان نفی شده باشد.
|| حکم کردن حاکم بین دو تن. ( از اقرب الموارد ).
ملاعنة. [ م َ ع ِ ن َ ] ( ع ص ، اِ ) جمع ملعون است خلاف القیاس. ( غیاث ) ( آنندراج ).
ملاعنه. [ م ُ ع َ ن َ / ع ِ ن ِ ] ( از ع ، مص ) رجوع به ملاعنة شود.
ملاعنه. [ م ُ ع َ ن َ ] ( ع ص ) صیغه اسم مفعول از مفاعله است ، و تاء در آخر برای تأنیث است چراکه این لفظ در صفت لفظ جمع واقع است و لفظ جمع نزد نحویان حکم مؤنث دارد. ( غیاث ) ( آنندراج ). صیغه اسم مفعول مؤنث از ملاعنة. رجوع به ملاعنة و ملاعن شود.