لغت نامه دهخدا
چرخ جادوپیشه چون زرین قواره کرد کم
دامن کحلیش را چینی مقور ساختند.خاقانی.- غیرمقور ؛ بی گریبان : فبعث الیه بقمیص غیرمقور. ( تاریخ ابن خلکان چ تهران ج 1 ص 256، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مقور. [ م ُ وَرر ] ( ع ص ) اسب باریک میان. ( مهذب الاسماء ).اسب باریک پهلو. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).