معون

لغت نامه دهخدا

معون.[ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ معونة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). و رجوع به معونة شود.

فرهنگ فارسی

جمع معونه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال میلادی فال میلادی فال حافظ فال حافظ فال شمع فال شمع