سیاه فام

لغت نامه دهخدا

سیاه فام. ( ص مرکب ) سیاه رنگ. ( ناظم الاطباء ) : شخصی دید سیاه فام ضعیف اندام. ( گلستان ).
زنگی ارچه سیاه فام بود
پیش مادر مهی تمام بود.امیرخسرو.رجوع به سیه فام شود.

فرهنگ عمید

آنچه به رنگ سیاه باشد، سیاه رنگ، سیاه گون.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آن چه به رنگ سیاه باشد سیاه رنگ .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم