لغت نامه دهخدا
کله سرش از دبوس منکر بشکست
همچو تکسک مویز و دانه خرما.
سوزنی ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ).
قوت و غذای باب تو و عم و خال تو
ز آخال و از تکسک خرابات و مفسقه.سوزنی.خری که کاه و جو او ز برگ تاک و تکسک
مراغه کردن و غلطیدنش اسو به اسو.سوزنی.رجوع به تکز و تکژ و تکس و تکسل و تکش شود.