لغت نامه دهخدا
بلوس. [ ب َ ] ( ع اِ ) طعام اندک. ( منتهی الارب ): ما ذقت علوسا و لا بلوسا؛ چیزی نچشیدم. ( از اقرب الموارد ).
بلوس. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان مشکین باختری ، بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. سکنه آن 163 تن.آب آن از رودخانه محلی موسوم به آب سیلاب و محصول آن غلات و حبوب است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).