بروبیا

لغت نامه دهخدا

بروبیا. [ ب ُ رَ / رُو ] ( اِمص مرکب ) رفت و آمد.دم و دستگاه. تجمل و تعین. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- بروبیا داشتن ؛ دستگاه و جلال و تعین داشتن. بروبرو داشتن. بسبب تعین و تمول در خانه باز، و آمد و شد بسیار داشتن.

فرهنگ فارسی

رفت و آمد دم و دستگاه .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم