انقلاب معده

لغت نامه دهخدا

انقلاب معده. [ اِ ق ِ ب ِ م ِ دَ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) بیرون افکندن خورده گوارده. ( یادداشت مؤلف ).

جمله سازی با انقلاب معده

سالوس انقلابی ما اهل زرق بود یاران حذر کنید ز سالوس انقلاب
فی‌المثل بر تری آتش اگر بدهی مثال در زمان ماهیت آتش پذیرد انقلاب
شرق تا غربست ملک آفتاب و ملک تو آن او با انقلاب و آن تو بی انقلاب
پیداست انقلاب من از اضطراب وی پیک صبا چو پیش تو آرد پیام من
صفا سرشتا صافی دلا خداوندا چه شد که طبع تو از انقلاب می‌جوشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال ارمنی فال ارمنی فال پی ام سی فال پی ام سی فال ماهجونگ فال ماهجونگ