باگوهر

لغت نامه دهخدا

باگوهر. [گ َ / گُو هََ ] ( ص مرکب ) ( از: با + گوهر ) باگهر. گوهری. نجیب. اصیل. شریف. نیک نژاد. نژاده :
به لشکر یکی مرد بد شهره نام
خردمند و با گوهر و نام و کام.فردوسی.ببخشید اگر شان بسی بد گناه
که با گوهر و دادگر بود شاه.فردوسی.و رجوع به باگهر و گوهر شود.

فرهنگ فارسی

گوهری نجیب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ورق فال ورق فال فرشتگان فال فرشتگان فال فنجان فال فنجان