لغت نامه دهخدا
هرکجا طیاره ای کُه پاره ای
شخ نوردی کُه کنی وادی جهی.منوچهری.رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام
شخ نورد و راهجوی و سیل بر و کوهکن.منوچهری.شخ نوردی که چو آتش بود اندر حمله
همچنان برق مجال و به روش بادمجاز.منوچهری.ابرسیر و بادگرد و رعدبانگ و برق جه ْ
کوه کوب و سیل بر و شخ نورد و راه جوی.منوچهری.