دسیس

لغت نامه دهخدا

دسیس. [ دَ ] ( ع مص ) مصدر دَس است در تمام معانی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دس شود.
دسیس. [ دَ ] ( ع ص ، اِ ) گنده بغلی که به دوا نرود. || کسی که او راپنهانی به جایی فرستند تا خبر بیاورد. ( منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). || کباب. ( منتهی الارب ). بریان شده در خاکستر. ( از اقرب الموارد ). ج ، دُسُس. ( اقرب الموارد ). || واحد دسس ، ریاکاران.رجوع به دسس شود. || ( مص ) پوشیده داشتن مکر و حیله را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

کسی که برای کسب خبر، پنهانی به جایی فرستاده شود.

فرهنگ فارسی

گنده بغلی که به دوا نرود کسی که او را پنهانی به جایی فرستند تا خبر بیاورد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم