لغت نامه دهخدا
اگر گنجی کنی بر عامیان بخش
رسد هر کدخدایی را برنجی.سعدی ( گلستان ).یکی را ازبندگان خاص کیسه ای درم داد تا بر زاهدان بخش کند. ( گلستان ).
بخش کن روز خویش و شب را نیز
مگذران بر فسوس عمر عزیز.اوحدی.- امثال :
جو دو خر را بخش نداند کرد ؛ بسیار ناکافی و بیکاره است. ( امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 591 ).
در جنگ حلوا بخش نمی کنند ؛ ضرب و شتم در نزاع و خلاف ، طبیعی باشد. ( از امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 782 ).
|| پاره پاره کردن : و او را بزخمهای پیاپی وضربهای بی محابا بخش کردند و جان او را که حشاشه مکرمت بود بر باد دادند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || بخشیدن. عطیه کردن. عطا کردن :
همه بخش کرد آنچه بد بر سپاه
سراپرده و خیمه تخت و کلاه.فردوسی.چو بر گل گران بدره ها بخش کرد
همه رنگ رخسارشان رخش کرد.شمسی ( یوسف و زلیخا ).بقنطار زر بخش کردن ز گنج
نباشد چو قیراطی از دسترنج.سعدی ( بوستان ). || مقدر کردن. تقدیر کردن. نصیب دادن :
از آن بخش کایزد بکرده ست پیش
نه کم گردد از رنج روزی نه بیش.اسدی.جهاندار بخشی که کرده ست پیش
از آن بخش کمتر نگردد نه بیش.اسدی.