باهمان

لغت نامه دهخدا

باهمان. ( از مبهمات ) بهمان. مرادف فلان. ( برهان قاطع ). متتابع فلان که چیزی مجهول و غیر معلوم باشد. ( آنندراج ) :
ز مطرب سرود آرزویم نخواهم
نگویم فلانی تو یا باهمانی.
علی بن حسن باخرزی ( از فرهنگ جهانگیری و شعوری ).
رجوع به فلان و بهمان شود.

فرهنگ عمید

= بهمان

فرهنگ فارسی

بهمان مترادف فلان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم