لغت نامه دهخدا
خجستانی. [ خ ُ ج ِ ] ( اِخ ) احمدبن عبداﷲ. از امراء طاهریه بود و بعد از انقراض طاهریان بدست صفاریه او بخدمت صفاریه پیوست و از حسن تدبیر و فرط کفایت خود بمقامات عالی رسید و بر اغلب بلاد خراسان مستولی گشت تا آنجاکه با عمروبن اللیث در نیشابور مصاف داده او را بشکست و قصد فتح عراق کرد و دراهم و دنانیر بنام خویش سکه زد ولی اجل بزودی هوای استبدادرا از دماغش بیرون برده در سنه 268 هَ. ق. بدست غلامان خود در نیشابور کشته شد و فتنه او بخوابید و مدت تغلب او هشت سال بود. ( از حواشی دکتر معین بر چهارمقاله نظامی عروضی ص 69 ) : سالوکان خراسان جمع شدند و تدبیر کردند که این مردی صاحب قران خواهد بود و دولتی بزرگ دارد و مردی مرد است و کسی برو بر نیاید ما را صواب آن باشد که بزینهار او رویم و بروزگار دولت او زندگانی همی کنیم پس سرکب الکبیر که نام وی ابراهیم بن مسلم بود و ابراهیم بن الیاس بن اسد وابو بلال الخارجی و ابراهیم بن ابی حفص و احمدبن عبداﷲالخجستانی و عزیزبن السری این همگنان با یاران و گروه خویش نزدیک یعقوب آمدند. ( تاریخ سیستان ص 225 ).