سرکب

لغت نامه دهخدا

سرکب. [ س َ ک َ ] ( اِخ ) مطرب و سازنده ای بود که در عهد خود نظیر نداشت. ( برهان ). نام مطرب و استاد بی نظیر. ( آنندراج ) ( رشیدی ) :
شاعرانت چو رودکی و شهید
مطربانت چو سرکش و سرکب.فرخی.رجوع به سرکش شود.

فرهنگ فارسی

نام موسیقی دانی در دربار ساسانی . گروهی از خاورشناسان او را همان سرکش دانسته اند .
مطرب و سازنده بود که در عهد خود نظیر نداشت .

فرهنگ اسم ها

اسم: سرکب (پسر) (فارسی)
معنی: نام یکی از موسیقیدانان بزرگ در دوران ساسانیان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال عشق فال عشق فال تماس فال تماس فال ماهجونگ فال ماهجونگ