لغت نامه دهخدا
یکی ترانه درانداز حسب حال که هست
خدایگان را فردا نشاط سنگ انداز.مختاری.امروز یاد خواهم کردن زحسب حال
یک داستان که دهر چنان داستان نداشت.مسعودسعد.پادشاه را حسب حال بطبعآرد. ( چهار مقاله ).
گوش کن حسب حال خاقانی
گرچه او ژاژ بیشتر خاید.خاقانی.هرچه دارد ضمیر خاقانی
در غمش حسب حالی افتاده است.خاقانی.من چه گویم حسب حال خود کند
عالم الاسرار گیتی آفرین.خاقانی.ترک چنگی چه دُرّ ز لعل افشاند
حسب حالی بدین صفت برخواند.نظامی.گزارنده حرف این حسب حال
ز پرده چنین مینماید خیال.نظامی.و آنگه ز قصاید جمالت
کاموخته ای ز حسب حالت.نظامی.قصه شد گفته حسب حال اینست
مال دارم بسی جمال اینست.نظامی.به حسب حال من پیش آورد ساز
بگوید آنچه من گویم بدو باز.نظامی.یاران صفت مقال گفتند
ویشان همه حسب حال گفتند.نظامی.گفتمش چیست گفته عطار
گفت پند است و حسب حالی چند.عطار.حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند.حافظ.