بی حق

لغت نامه دهخدا

بی حق. [ ح َ / ح َق ق ] ( ص مرکب ) حق ناشناس :
این چنین سنگدل و بی حق و بی حرمت جفت
شاه مسعود مبیناد و مَیُفتاد از راه.منوچهری.

فرهنگ فارسی

حق ناشناس
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال ابجد فال ابجد فال راز فال راز فال تاروت فال تاروت