لغت نامه دهخدا
بونی. ( ص نسبی ) منسوب به بونه که شهری است در ساحل آفریقا. ( الانساب سمعانی ) ( لباب الانساب ). || منسوب است به بون که شهرکی است از بادغیس هرات. ( لباب الانساب ) ( الانساب سمعانی ). و رجوع به بون شود.
بونی. ( اِخ ) از جمله کسانی است که در کیمیا ( زرسازی ) بحث کرده و بعمل رأس و اکسیر تام رسیده است. ( ابن الندیم ).
بونی. ( اِخ ) محی الدین یا شرف الدین احمدبن علی القرشی بونی. پیشوایی است متبحر و صاحب تصنیفات بسیار در علم حروف از آن جمله : شمس المعارف الکبری و الوسطی و الصغری و لطائف الاشارات. و او راست : 1 - رساله ٔسرالکریم فی فضل بسم اﷲ الرحمن الرحیم. 2 - شرح اسم اﷲ الاعظم. 3 - شمس المعارف الکبری. مقصود از این کتاب اطلاع و علم به شرف اسماء خداوند تبارک و تعالی. 4- فتح الکریم الوهاب فی ذکر فضائل البسمله. 5 - اللمعة یا اللمعة النورانیه ، درباره اسماء اعظم. وی بسال 622 هَ. ق. درگذشته است. ( از معجم المطبوعات ).