بحر دست

لغت نامه دهخدا

بحردست. [ ب َ دَ ] ( ص مرکب ) کنایه از سخی است. سخی و کریم. ( هفت قلزم ) :
روی آن بحردست صاحب فیض
بحروش بی نقاب دیدستند.خاقانی.

فرهنگ فارسی

کنایه از سخی است سخی و کریم .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال کارت فال کارت فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت